کد مطلب:166223 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

پس از شهادت امام
99) ابومخنف گفت: جعفر بن محمّد بن علی نقل كرد: هنگامی كه حسین (ع) كشته شد بر بدن او جای سی و سه نیزه و سی و چهار ضربه ی شمشیر یافتند. هر كس به حسین نزدیك می شد، سنان بن انس از ترس اینكه مبادا سر حسین نصیب دیگری شود و به او حمله می كرد تا سرانجام سر را گرفت و به خولی سپرد. راوی گفت: لباسهای حسین را در آوردند. شلوار او را بحر بن كعب و پیراهنش را قیس بن اشعث بر گرفت- ای پیراهن (قطیفه) از خز بود و بعد از این واقعه به قیس بن اشعث، قیس قطیفه می گفتند- نعلین او را اسود از قبیله ی بنی اود و شمشیرش را مردی از قبیله ی بنی نهشل بن دارم برداشت. بعدها این شمشیر بدست حببب بن بدیل افتاد.

راوی گفت: مردم به طرف ورس، پارچه ها، شتر و وسائل و لوازم زنان حسین (ع)هجوم بردند و آنها را غارت كردند. آنها پس از غلبه بر زنانی كه برای حفظ لباسهای خود مقاومت می كردند، پیراهن آنها را گرفته و می بردند.

100)ابومخنف گفت: زهیر بن عبدالرحمن خثعمی نقل كرد: سوید بن عمرو بن ابی المطاع در میان كشته ها خون آلود بر زمین افتاده بود كه از دشمن شنید، می گویند: حسین كشته شد. كمی به خود آمد، چاقویی همراه داشت از آن به عنوان سلاح استفاده كرد و مدتی جنگید سپس عروة بن بطار تغلبی و زید بن رقاد جنبی او را كشتند. وی آخرین كشته سپاه امام حسین بود.


101) ابومخنف گفت: سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم نقل كرد: به علی بن حسین بن علی رسیدم كه در بستر افتاده و مریض بود. ناگهان دیدم شمر بن ذی الجوشن به پیادگاه همراهش می گوید: آیا این را نمی كشید؟ به او گفتم: سبحان اللَّه! آیا كودكان را بكشیم؟! او كودك است.

راوی گفت: مدام در این اندیشه بودم كه در مقابل هر كس از او دفاع كنم تا اینكه عمر بن سعد آمد و گفت: آگاه باشید، كسی حق ورود به خیمه ی زنان و آزار این جوان مریض را ندارد. هر كس چیزی از اموال ایشان را برده است باید برگرداند.

راوی گفت: به خدا قسم كسی چیزی را برنگرداند. علی بن حسین گفت: جزای خیر بینی، خداوند با سخنانت از من دفع شر نمود. راوی گفت: مردم به سنان بن انس گفتند: حسین بن علی و پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) و بزرگ و سرور عرب را كشتی، او نزد این مردم آمد تا حاكمان آنان را از بین ببرد. اینك نزد امیرانت برو و پاداش خویش از ایشان طلب كن. اگر برای كشتن حسین همه ی بیت المال را به تو بدهند، باز كم است. او مردی شجاع، شاعر و كمی ناقص عقل بود. بر اسب سوار شد و در مقابل خیمه ی عمر بن سعد ایستاد و با صدای بلند جنین گفت:

ركابم را از طلا و نقره پر كن.

زیرا كه من پادشاهی را كشتم كه مجهول القدر بود.

كسی را كه فرزند بهترین پدر و مادر بود.

و از جهت نسب نیز از همه برتر بود.

عمر بن سعد گفت: شهادت می دهم كه تو دیوانه ای و هرگز سالم نبوده ای، او را نزد من بیاورید، چون او را آوردند با چوبدستی به او زد و گفت: ای دیوانه آیا این گونه سخن می گویی! به خدا سوگند اگر ابن زیاد این سخن را از تو بشنود گردنت را خواهد زد.

راوی گفت: عمر بن سعد، عقبة بن سمعان غلام رباب دختر امری ء القیس كلبی- مادر سكینه دختر حسین- را گرفت و گفت: كیستی؟ گفت: من برده ی زر خریدی هستم لذا او را رها كرد.

هیچ كس از یاران حسین غیر از این غلام از مرگ نجات نیافت مگر مرقع بن ثمامه ی اسدی كه تیرهایش را روی زمین ریخته و بر زانوی خویش نشسته بود. وی می جنگید كه عده ای از اقوامش نزد او آمده و گفتند: تو در امانی، به سوی ما بای او نیز نزد ایشان رفت.


هنگامی كه عمر بن سعد او را نزد ابن زیاد و ماجرایش را شرح داد ابن زیاد او را به منطقه ی زاره تبعید كرد.

راوی گفت: سپس عمر بن سعد در میان یارانش بانگ زد، چه كسی داوطلب می شود تا حسین را لگدكوب اسب كند؟ ده نفر داوطلب شدند از جمله اسحاق بن حیوة حضرمی- و او كسی است كه پیراهن حسین را از تنش به درآورد و بعدها به مرض پیسی دچار شد- و احبش بن مرثد بن علقمة بن سلامة حضرمی كه بر بدن حسین اسب تاختند تا اینكه پشت و سینه اش كوبیده شد. به من خبر رسید كه احبش بن مرثد بعد از این كار به تیر غیب كشته شد. وی در وسط معركه ایستاده بود كه تیری قلبس را شكافت و مرد.

راوی گفت: از یاران حسین (ع) هفتاد و دو مرد كشته شدند كه اهالی غاضریه از قبیله ی بنی اسد یك روز بعد از كشته شدن حسین و اصحابش آنان را دفن كردند.

از یاران عمر بن سعد هشتاد و هشت مرد بجز مجروحین، كشته شدند كه عمر بن سعد بر ایشان نماز خواند و آنها را به خاك سپرد.

راوی گفت: بعد از اینكه حسین كشته شد عمر بن سعد، سر او را همان روز همراه خولی بن یزید و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداللَّه بن زیاد فرستاد. خولی سر را آورد و خواست به قصر داخل شود. دید در قصر بسته است سر را به منزلش آورده و زیر طشتی گذاشت. وی دو زن داشت یكی از زنانش از قبیله ی بنی اسد و زن دیگر نوار دختر مالك بن عقرب از قبیله ی حضرمی بود و آن شب نوبت زن حضرمی بود كه خولی نزد او برود.

102) ابومخنف گفت: ابو زهیر عبسی از قرة بن قیس تمیمی نقل كرد: هنگامی كه زنان از كنار اجساد حسین و خانواده و فرزندانش می گذشتند ایشان را دیدم كه فریاد كشیده و بر صورت خویش سیلی می زدند...

راوی گفت: هرگز سخن زینب دختر فاطمه را آنگاه كه از كنار كشته برادر خود می گذشت از یاد نمی برم كه می گفت: ای محمد! سلام فرشتگان آسمان بر تو باد. این حسین است در این بیابان، به خون غلطیده، اعضای بدنش بریده شده، ای محمد!و دخترانت اسیرند، و فرزندانت كشته شده اند و باد بر اجسادشان می وزد. راوی گفت: به خدا سوگند هر دشمن و دوستی را به گریه انداخت. سر بقیه ی اجساد نیز بریده شد و هفتاد و دو سر همراه شمر بن ذی الجوشن، قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس نزد عبیداللَّه بن زیاد برده شد.